پس از پیروزی اعراب بر ایرانیان، و مخصوصاً گرفتن خراج و به تاراج بردن اموال و زنان، ایرانیان بسیار در دل دشمن اعراب میبودند، مخصوصاً در زمان بنی امیه که فشار بسیار بیشتر شده بود. علویان با بنی امیه در نبردیدند و ایرانیان نه از حبّ علی بلکه از بغض معاویه طرفدار علویان بودند، از این رو شیعیگری در ایران زمینه مساعد داشت و آن تعداد علویان که به سوی ایران گریختند توانستند در مازندران و گیلان فرمانروایی گسترانند.
سپس ال بویه که به فرمانروایی رسیدند چه از رویِ سیاست یا باور از این کیش حمایت کردند و بر رواج آن بسیار افزودند.
در زمان سلجوقی چون سنّی بودند از راوج شیعه کاسته شد و سپس مغولان که هیچ کیشی نداشتند شیعه باز در ایران رواج یافت،
پس از مغولان، سربداران در خراسان برخاستند، مرعشیان در مازندران، همه طرفدار شیعه، حتا سید محمد نامی ادعایِ مهدی گری کرد... و آنگاه نوبت شاه اسماعیل که چوو برخاست سنّی کشی کرد، به زور شمشیر و گردن زدن شیعه را در ایران گسترانید و دشنام و لعن به ابوبکر و عمر و دیگر یاران پیامبر را پیشه ایرانیان کرد!!
این سنّی کشی ، موجب شد تا سلطان عثمانی نیز شیعه کشی راه اندازد و چهل هزار تن شیعه ( زن و بچه و مرد ) را گردن زد. بعد از علمایِ سنّی فتوا گرفت و به ایران حمله کرد. در دوران صفویه چندین و چند بار میان ایران و عثمانی جنگ در گرفت ......و سپس نادر شاه غیور بود که سلطان عثمانی را از خاک ایران بیرون راند و از آن سو ریشه دشمنی را نیز برکند
نادر شاه میان شاخههایِ مختلف شیعه با سنیان دوستی و مودّت ایجاد کرد و با عثمانیان نیز از در صلح و سازش و احترام در آمد
.....
در دوران پهلوی نیز که طلاییترین دوران پس از اسلام است، حکومتی سکولار داشتیم، و صلح و دوستی بین تمام کیشهایِ مختلف بر قرار بود و ایران نیز رابطهای بسیار محترمانه با دیگر کشورهایِ اسلامی داشت
........
دلیل دیگر پایداری و رواج شیعیگری پس از حمله اعراب تناسب آن با روحیه شکست خورده ایرانیان است، شیعیگری دین غم و اندوه و گریه است، دلسوختن بر امامان شیعه در واقع و در ضمیر نا خودآگاه دل سوختن و گریه ایرانیان بر حال خویشتن است...
قسمتی از متن برگرفته از شیعیگری، اثر احمد کسروی
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر